جدول جو
جدول جو

معنی چکش خور - جستجوی لغت در جدول جو

چکش خور
فلزی که قابل کوبیدن و چکش زدن باشد، فلزی که بتوان آن را با چکش زدن به صورت ورق یا تخته درآورد
تصویری از چکش خور
تصویر چکش خور
فرهنگ فارسی عمید
چکش خور
قابلیت تخته شدن و کوفته شدن، فلزات چکش پذیر
تصویری از چکش خور
تصویر چکش خور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پول کالایی که هنوز تحویل داده نشده یا اجرت کاری که هنوز انجام نشده است، چاشنی، سوپ و آنچه پیش از غذای اصلی بخورند، ویژگی کسی که درآمد خود را پیشاپیش خرج می کند
فرهنگ فارسی عمید
(کُ خوَرْ / خُرْ)
کشخر: بقا باد پادشاه دادگر خسرو هفت کشخور را در داد فرمایی و مملکت آرائی. (از سندبادنامه چ اسلامبول ص 218 ص 5). محتمل است کلمه صورتی از کشور باشد. رجوع به کشخر شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
آدم خیلی بخیل. (فرهنگ نظام). کنایه از شخص ممسک و بخیل. لئیم. سخت ممسک. خسیس. آنکس که نه خود از آنچه دارد بهره برگیرد و نه دیگران را بهره مند سازد. کسی که با داشتن ثروت در امر معیشت امساک و بخیلی کند. رجوع به چس خوری شود
لغت نامه دهخدا
(گُ پَرْ وَ)
رشک خورنده. حسود و رشک برنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
حوزۀ میان همدان و ساوه. از بلوکات همدان. عده قری 34. مساحت 21 فرسنگ، دارای 3904 تن سکنه. مرکز رزن. حد شمالی آن درجزین و حد شرقی وفس و عاشقلو و حد جنوبی قره چای و غربی بلوک درجزین است.
نام یکی از دهستانهای بخش رزن شهرستان همدان. این دهستان در جنوب خاوری بخش و شمال رود خانه قره چای واقع شده و محدودست: از شمال بدهستان درجزین. از جنوب برود خانه قره چای. از خاور به بخش نوبران شهرستان ساوه و از باختر بدهستان درجزین. قسمت شمال دهستان کوهستانی است و جنوب آن به رود خانه قره چای میرسد و دشت است. هوای دهستان معتدل و آب آن از چشمه و محصول عمده آن غلات دیم و لبنیات است. معاش سکنه بیشتر از محصولات دامی تأمین میگردد. راه فرعی کاروانسرای معروف به راه اصفهان از رزن به نوبران از شمال دهستان و راه عمومی فامینین به نوبران تقریباً از جنوب آن میگذرد و خط تلفنی همدان به ساوه نیز کنار راه عمومی فامینین کشیده شده است. این دهستان از 28 آبادی کوچک تشکیل شده سکنۀ آن در حدود 4000 نفر و قراء مهم آن بشرح زیر است: ده روان، زرق، پاوان، قمیشانه، صادقلو، چپقلو. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
بسیارخوار. اکول. شکمباره
لغت نامه دهخدا
سخن چین و نمام و افتراکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغل و چغل خوری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شُ)
خورندۀ چاشت، چاشته خور. کسی که یک بار مزۀ چیزی را چشیده باشد و سپس همیشه در آرزوی آن بود. (ناظم الاطبا). و رجوع به چاشته خور و چاشتی خور و چشته خور شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به چکش خور شود
لغت نامه دهخدا
(چَکْ کُ خوَر / خُر)
خایسک پذیری. قابلیت ورقه شدن فلز. و رجوع به چکش خور و چکش خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ اَ لَ زَ دَ)
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر. تطرﱡق
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوش خور
تصویر نوش خور
نوش خوار، روز پنجم از هر ماه ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
یک بخش از هفت بخش زمین اقلیم: کنیزک گفت: بقا باد پادشاه دادگر و خسرو هفت کشخور را در داد فرمایی و مملکت آرایی. (سند باد نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خوری
تصویر چکش خوری
قابلیت ورقه شدن فلز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لش خور
تصویر لش خور
آنکه لاشه خورد جیفه خوار، کرکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خور
تصویر کم خور
آنکه کم خورد کمخور کم خوراک: (جمازه ای راهرو کوه کوهان کمخوار بسیار رو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چس خور
تصویر چس خور
ممسک بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خوردن
تصویر چکش خوردن
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر تطرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خواره
تصویر چکش خواره
چکش پذیر، قابلیت تخته شدن و گرفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغل خور
تصویر چغل خور
سخن چین نمام
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتن و صرف کردن تمام یا قسمتی از حقوق مقرری برسم مساعده و پیشکی پیش خورد، آنکه پیش خورد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه موش خورد. توضیح دشنام گونه ایست که به اعراب دهند: عرب موش خور
فرهنگ لغت هوشیار
((خُ))
گرفتن و مصرف کردن پول کالایی که تحویل داده نشده یا کاری که انجام نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آش خور
تصویر آش خور
کنایه از کسی که تازه به سربازی رفته، تازه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چس خور
تصویر چس خور
((چُ. خُ))
بخیل، خسیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشخور
تصویر کشخور
((کِ وَ))
کشور، یک بخش از هفت بخش زمین، اقلیم
فرهنگ فارسی معین
بی اشتها، کم خوار، کم خوراک
متضاد: پرخور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش خبر
فرهنگ گویش مازندرانی
چه خبر
فرهنگ گویش مازندرانی
میان استخوان دو کتف، خوش خبر
فرهنگ گویش مازندرانی
شایعه ساز، یک پرخور
دیکشنری اردو به فارسی